چه میتوانم گفت؟
اى مردم، اینک در روزگارى آکنده از ستم و لبریز از ناسپاسى به سر میبریم، که نیکوکار، بدکار به شمار میآید و ستمگر، بر سرکشى خویش میافزاید، نه آنچه را میدانیم، به کار میبریم و نه آن چه را که نمیدانیم، میپرسیم و نه از هیچ فاجعهای تا فرودآمدنش میهراسیم.
در این محیط، مردم چهار گروهاند: گروهى سیاستبازان پلیدى هستند که اگر زمین را به فساد نمیکشند، تنها به سبب ناتوانى، احساس زبونى، خودکمبینی، کندى تیغ و کمبود امکانهاى مادى است. در برابر اینان اشرار سیاسیاند که با شمشیرهاى آختهشان، آشکارا دست به شرارت میزنند و با سواران و پیادگان خود بر مردم یورش میآورند و براى اندکى از حطام دنیا که غنیمت برند، یا گروهکى که بر ایشان فرماندهى یابند، یا بلنداى منبرى که بر آن فراز آیند، خود را فروختهاند و دین را به تباهى کشاندهاند. و چه سوداگرى زشتى است که انسان، دنیا را بهاى خویشتن خویش بشناسد و ثوابهاى الهى و ارزشهاى خدایى را با دنیا و ضد ارزشهایش سودا کند. و گروهى نیز مزورانیاند که به جاى آن که با تلاش و کار در دنیا آخرت را بجویند، با عبادتهاى ریایى و قدیسمآبانه، در جستجوى دنیایند. با وقارى دروغین، گامهایى کوتاه بر میدارند و دامن جامهى خویش بر میچینند و امانت فروشى را آرایهى خود مىکنند و پردهپوشى خداى را ابزار گناه مىسازند و در نهایت چهارمین گروه آناناند که به دلیل نداشتن موقعیت و امکان، بازمانده از جاه و مقام، منزوى شدهاند. اما درماندگیشان را قناعت نام دادهاند و خود را به لباس زهد آراستهاند، در حالى که از قناعت و زهد بویى نبردهاند.
در این میان گروه انگشت شمارى هستند که یاد معاد و هنگامهى بازگشت چشمهاشان را بر همه چیز فرو بسته است و هول محشر، ریزش اشکهاشان را افزون و افزونتر کرده است. پس شمارىشان آواره و دور افتاده، برخى نگران و سرکوبى شده، گروهى زیر فشار دم فرو بسته و کسانى دعوتگرانی مخلص و فریادگرانی دل سوختهاند. آرى اینان ، آتشهایى هستند در زیر خاکستر تقیه، که گمنامى و خوارى فراشان گرفته است، بدان سان که گویى با لبهاى شوره زده و قلبهاى پاره پاره در دریاى نمک فرو افتادهاند، چندان اندرز دادهاند که به ستوه آمدهاند و چنان سرکوب شدهاند که شکوهى ندارند و چندان قربانى دادهاند که انگشت شمار اند.
اینک بکوشید که دنیا در چشمانتان از تفالهى دباغان و پر قیچى دامداران ناچیزتر باشد، و پیش از آنکه مایهى پند آیندگان شوید، از گذشتگان پند گیرید، و با بىاعتنایى هر چه بیشتر، به دورش افکنید، که دنیا کسانى را به دور افکنده است که از شما بسى دلباختهترش بودهاند.
علی – خطبهی شماره ۳۲ نهج البلاغه.
مرداد ۱۰م, ۱۳۹۱ در ۱۱:۳۴ ق.ظ
یه بنده خدایی میگفت اگه نهج البلاغه نبود من تا حالا اسلام رو کنار گذاشته بودم